اشرف‌غنی و رویای انجام کار ناتمام

اشرف‌غنی گفته است که خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آینده دوباره نامزد می‌کند تا «کار ناتمام» پایان جنگ ۱۷ ساله را به انجام برساند.blank

شاه‌حسین مرتضوی؛ معاون سخنگوی اشرف‌غنی هم تایید کرده که آقای غنی در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری نامزد خواهد بود.

آقای غنی در مصاحبه با بلومبرگ گفته است:«طالبان و دیگر گروه‌های تروریستی تلاش دارند کشور زیبای ما را سرزمین تولید خشونت بسازند. ما باید صلح را دنبال کنیم، صلح دایمی، عادلانه و پایدار.»

او افزوده: «انتخابات باید رهبری را با این اختیار بر سر کار آورد که افغانستان را به جلو ببرد و بحران ۳۹ ساله این کشور پایان دهد.»

اعلام نامزدی آقای غنی خبری غیرمنتظره و غافلگیرکننده به حساب نمی‌آید؛ هم از این حیث که او یکبار طعم رهبری دستگاه قدرت در افغانستان را چشیده و مثل هر سیاستمدار دیگری مایل است این امتیاز را برای چندین سال دیگر در اختیار خود داشته باشد و هم به جهت رفتارشناسی فردی ویژه خود او که چهره‌ای انحصارطلب، تمامیت‌خواه و اقتدارگرا محسوب می ‌شود.

آقای غنی در چهار سال گذشته، به وضوح نشان داده است که مایل است همه ارکان قدرت را خود رأسا و مستقیما کنترل کند. او اگرچه به لحاظ طیف و تبار سیاسی، به اردوگاه تکنوکرات‌های بازگشته از غرب، وابسته است که ژست دموکراسی و قانون‌گرایی می‌‌گیرند؛ اما در عمل، همانند یک رییس جمهور- شاه جهان‌سومی فکر می‌کند و بر پایه همین طرز فکر هم تصمیم می‌گیرد و عمل می‌نماید.

آقای غنی، باور چندانی به اصول مردم‌سالاری و دموکراسی مورد ادعای غرب ندارد. او در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۳ نشان داد که برای رسیدن به قدرت، حاضر است بدیهی‌ترین اصول دموکراسی وارداتی امریکا یعنی مشارکت و انتخابات را هم نادیده بگیرد و با وقاحت، به فرمول نامشروع جان کری، اقتدا کند که بر پایه آن، باید دو رهبر در یک دولت، حضور می‌داشتند؛ اما کانون مرکزی قدرت، در انحصار و کنترل فرد مورد حمایت واشنگتن یعنی اشرف‌‌غنی باشد.

پس از رسیدن به قدرت نیز به‌جز مواردی که مستقیما کام امریکا و غرب را برآورده می‌کرد و به هژمونی و سیطره بلوک غرب بر سیاست و امنیت و اقتصاد و فرهنگ افغانستان، مربوط می‌شد، آقای غنی، کمترین تمکین و توجهی به اصول و اسلوب‌های ابتدایی و اولیه اعمال قدرت بر یک کشور چندقومی و به‌شدت شکننده به لحاظ وحدت و انسجام سیاسی و اجتماعی نداشت و ندارد.

او که اعلام کرده است به منظور انجام کار ناتمام‌اش در پایان‌ دادن به جنگ ۱۷ ساله در افغانستان، در انتخابات ریاست جمهوری آینده هم نامزد خواهد شد، در طول ۴ سال گذشته، افغانستان را به نحو کم‌سابقه از آرمان‌های چندده سال اخیر خود در زمینه صلح و پایان جنگ، دور کرد.

آقای غنی در حالی که وانمود می کند که «طالبان و دیگر گروه های تروریستی» می خواهند کشور زیبایش را به سرزمین تولید خشونت، تبدیل کنند، در ادامه همین بیان، دچار یک تناقض جدی می ‌شود؛ زیرا او از یکسو گروه طالبان و دیگر گروه های در حال جنگ با دولت و مردم را «تروریستی» می داند و آنها را متهم به تلاش برای تبدیل افغانستان به سرزمین خشونت می‌کند، از سوی دیگر، «صلح» با این گروه ها را کار ناتمام‌اش می خواند که در دوره بعدی ریاست جمهوری، باید به سرانجام برسد.

بر این اساس، آقای غنی یا در اینکه طالبان، تروریست هستند، صادق نیست و به مردم افغانستان، دروغ می‌گوید و یا توان جنگ و مبارزه با تروریزم را ندارد و می‌خواهد از مسیر «صلح» با آنها ثبات و امنیت را به افغانستان بازگرداند. این در حالی است که تروریزم، اصولا صلح‌پذیر نیست و صلح با تروریست‌ها جز خیانت به هزاران قربانی تروریزم در افغانستان، هیچ معنا و مبنایی ندارد. تروریست‌ها محکوم به سرکوب تا انهدام و امحای کامل اند؛ چیزی که اشرف‌غنی، نه توان آن را دارد و نه اراده انجام آن را.

‌با این حساب، بازگشت دوباره او به قدرت، نه تنها کار ناتمام‌اش را تمام نخواهد کرد؛ بلکه این احتمال وجود دارد که افغانستان به لحاظ سیاسی و امنیتی و اجتماعی در تمامی ابعاد و حوزه ها، تا مرز تجزیه و تلاشی و فروپاشی کامل به پیش برود.

با این وجود، حضور او در انتخابات ریاست جمهوری آینده، یک پیامد مثبت هم دارد و آن، وحدت و همگرایی بسیاری از نیروهای رقیب و ناهمسوی سیاسی برعلیه آقای غنی خواهد بود. از همین اکنون جریان‌های پرقدرت و مؤثر سیاسی، در حال رایزنی‌های فشرده برای توافق روی اصول و سازوکارهای مشترک، برای لگام‌زدن به بلندپروازی‌های اقتدارگرایانه آقای غنی و شکست سخت او در آوردگاه انتخابات آینده هستند. 

مطالب مرتبط