غزنی در میان خشم، خشونت تجاوز وباجگیری گروه طالبان
ولایت غزنی در جنوب کابل یکی از ولایتهای مهم و استراتژیک افغانستان است که بخشها وسیعی از شاهراه کابل-قندهار را تحت پوشش دارد.
ترکیب ملیتی و جمعیتی، انتخاب این شهر در سال 2013 میلادی به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام، قدمت تاریخ این شهر و چندین ویژگیخاصی دیگر، این شهر را از خیلی از شهرهای افغانستان متمایز کرده است و در دههای تحول و یا دموکراسی هم همیشه برسر زبانها بوده است.
اما آنچه سبب شده است که من سفری به ولایت غزنی داشته باشم و این گزارش نوشته شود اقدامات غیر انسانی، از قبیل، قتل، غارت اموال، باجگیری تهدید و خشونتی است که طالبان در غزنی مرتکب شده است و گزارشهای آن هر روز بیشتر از روز پیش در بین مردم زبان به زبان میشود.
حرکت به سمت غزنی و خطرات احتمالی!
پل خشک برچی در منتهیالیه غرب کابل، جایی است که موترهای با مسافران هزاره نشین از آنجا حرکت میکند، این جا جایی است که همه به همدیگر مشکوک است، همه در صدد آن است که خود را غیر آنچه هست جلوه دهد، گپ و گفتها همه رمرز و راز آلود است، در این مسیر دیگر از آن لباسهای شیک خبری نیست و همه تلاش دارند خود شان را به شکل دهقان اهل ولسوالیهای غزنی و یا کراچی وانی اهل کابل در بیاورند.
جایی را در کنار راننده تونس اشغال میکنم و از نگاه راننده به خودم که لباس نسبتا فاخری تری نسبت به دیگر مسافران پوشیدم میخوانم که او در نهایت به کجاها فکر میکند.
از چوک ارغنده که عبور میکنم سرحرف را با راننده باز میکنم احساس میکنم راننده نیز منتظر همین لحظه است، از وی میپرسم که چند ساعت طول خواهد کشید تا در غزنی پیاده شویم و جواب او که میگوید “اگرکدام گپ نشوه ده بین راه و خیرتی باشد زود خواهیم رسید” گزارش من را استارت میزند. او سپس فورا و بدون تامل از من میپرسد که شما نمیترسید با این لباس رسمی و نسبتا شیک در این مسیر راه افتاده اید؟ او ادمه میدهد که هر لحظه ممکن است ما در کمین طالبان برابر شویم و ما را به گروگان بگیرد و…
وی در ادامه میگوید در این مسیربارها شده است که طالبان جایی در گوشهای از جاده ودر قسمت های سرعت گیر ما را متوقف کرده و با تمام مسافران ما را به داخل روستاهای اطراف برده و در آنجا پس از تلاشی اگر افرادی مانند شما در بین موتر نباشد و از جیب کسی آی دی کارت و یا سندی که نشان دهد این شخص با دولت یا مووسسات خارجی، نیروهای امنیتی و… همکاری داشته و یادارد، بیرون نشود بعد ازعالمی تحقیر و توهین ما را رها میکند و اگر احیانا چنین فردی پیدا شود دیگه هیچ چیزی و هیچ کسی حریف آنان نخواهد شد و جنجال کلان به پا خواهد شد !
او از نمونهها که پیش آمده میگوید و جوانانی که در این مسیر کشته شده و جایی گلوله ای را در جلوی موترش نشان میدهد و با آه و حسرت از جوانی کسی یاد میکند که تازه برای بورسیه هند قبول شده بوده و قرار بوده است که بیاید کابل و برای تحصیلاتش در هند برود که با اندک فاصله با جایی که نشسته بودم در درگیری بین طالبان و نیروهای امنیتی در همین مسیر کشته میشود.
سکوت سرد و سنگینی در میان ما حاکم میشود، هرچند چیزی جدید نیست که میشنوم ولی بازهم ترسی وجودم را فراگرفته است سوند ریکاردر و کمره عکاسی ام را به خانمی که به احتمال قوی تلاشی نخواهد شد میسپارم آی دی کارت ام را نیز در داخل بیک آن جابجا میکنم و و نگاهم به کنار جاده معطوف است و همه چیز از یک بربریت و خشونت مطلق روایت میکند، تیلرهای زیادی در بین راه سوخته است و قدم به قدم به محل انفجار ها میرسیم جایی که جاده عملا نابوده شده و رانندگان مجبور اند جاده را دور زده و به قسمتهای سالم جاده خودشان را برسانند.
ساعت از سه گذشته است که به بازاری معروف به “چشمه سالار” در میانهای راه میرسیم بازاری که بارها بر اثر درگیری نیروهای امنیتی افغانستان و ناتو با طالبان مسلح سوخته است ولی بازهم سر پا شده است درختان بدون برگ و دیوارهای ترک، خورده جاده تکه تکه شده همه از یک منطقه جنگی روایت میکند در همین لحظه راننده بازهم که فکر میکند من بار اولم است از از این مسیر میگذرم زبان باز میکند و از حوادث گوناگون در این منطقه سخن میگوید و یاد آور میشود که برخی روزها تا سه ساعت هم در درگیریهای اینجا گیر مانده اند، از هر دو طرف تهدید شده اند و مورد آزار و اذیت قرار گرفتند، او میگوید بارها از ما به عنوان سپر انسانی استفاده شده است و همکاران و مسافران زیادی را در این راه قربانی داده اند ولی مجبورند که در این مسیر کار کنند تا بتوانند لقمه نانی پیدا کنند.
شهر غزنی نه آنی که انتظار میرفت !
غزنی رنگ و روی بهتری به خود گرفته است کمی و نسبت به دفعات پیش که اینجا آمده بودم بیشتر بازسازی شده است کمی هم رنگ و روغنی به سر و رویش مالیده شده است ولی همچنان به بانویی پیری شبیه است که تلاش دارد با آرایش زیاد خودش را جوان نشان دهد!
عدم کار زیر بنایی واستحکام در مرمت شهر غزنی موج میزند وبه خوبی میشود فهمید که پروژه گیران تلاش کردند کار سطحی انجام بدهند و با کلوخ از آب بگذرند.
عدم تردد زنان در شهر، ریشهای بلند، لباسهای نا مرتب همه و همه از حضور نا مرئی طالبان در این شهر سخن میگوید من اما عزمم جزم است که به هرشکلی که شده است این شهر را زیر پا بگذارم و اگر شود به ولسوالیهای این شهر نیز سفر کنم تا گزارشم را از وضعیت تکمیل کنم.
هوتل ستاره در قلب غزنی را برای اقامت موقت انتخاب میکنم و برخلاف عرف معمول شهر چای سیاه تلخ در خواست میکنم، به یاد روزهای میافتم که در زمان حاکمیت سیاه طالبان در عنفوان جوانی با ترس و نگرانی این شهر را ترک کردم و راهی دیار غربت شدم !
صحبت تلفنی کسی توجهم را جلب میکند که در سمت راستم نشسته است، چای تعارف میکنم و سر سخن را با او میگشایم از وضعیت کار وبار و اقتصاد و امنیت میپرسم خودش را اهل قرباغ معرفی میکند و جزئیات بیشتر نمیدهد عدام اعتماد و نگرانی در چهره اش موج میزند، اطمینانش را جلب میکنم وبرایش خاطر نشان میکنم که من هم در ولسوالی قرباغ به دنیا آمدم و بزرگ شدم ودرس خواندم و به چندین نقطه از این ولسوالی اشاره میکنم و در نهایت سر صحبتهای جدی تری را همراهش باز میکنم و متوجه میشوم که او در کابل کار میکند و شبانه در یکی از دانشگاههای خصوصی درس میخواند و حالا هم قصد دارد به ولسوالی اش برود و با راننده آن مسر هماهنگ کرده ولی چایش را در اینجا میخورد که مبادا در ایستگاه کسی وی را بیبینید و آمدنش را گزارش کند.
باری او در کمین طالبان گیر افتاده بوده ولی خوشبختانه چیزی شک بر انگیزی در وی مشاهده نشده است ولی او شاهد بوده که کسی را از موتر پایین کرده است و تمام مسافران با گریه و التماس از آن طالب مسلح خواسته است که وی را رها کند و وی بیگناه است ولی طالبان گفته است که ما گزارش موثق داریم که او برای دولت کار میکند.
او چیزهای از این مسیر تعریف میکند که مجاب میشوم از شهر عبور کنم و راهم را به سمت ولسوالی قرباغ کج کنم، خوشبختانه راننده ای این مسیر از آشناهای سابق ماست برایش زنگ میزنم و از ورودم به شهر غزنی خبر میدهم و میگویم قصد دارم به سمت قرباغ بروم و جایی برایم در نظر بگیرد.
مردم قرباغ در بلا تکلیفی بی دو انتخاب!
وقتی وارد اده قرباغ میشوم به خوبی متوجه میشوم که وضعیت با گذشته آن روزها که طالبان حاکم این منطقه بود فرقی زیادی نکرده است سوارد موتر کاستر میشوم و قصد دارم شبی را در جنگلک منقطه مسکونی هزاره نشین قرباغ انتخاب میکنم و میخواهم دقیقا مسیر را تجربه کنم به سفارش راننده لباسم را تبدیل میکنم و کمره و ابزار آلات خبرنگاری ام را در اداه هوتل تحویل میدهم و راه قرباغ را در پیش میگیرم در جلوی موتر غیر از من دو نفر دیگر را نیز نشانده است و به سختی میشود نفس کشید و خود را اندک تکانی داد و همین مساله هم سبب میشود که نتوانم با راننده کمی در مورد وضعیت راه و مسیر منتهی به قرباغ سخن بگویم ولی وضعیت راه نا گفته پیداست سرک تکه پارچه شده لاشههای انواع موتر در کنار جاده عمومی کابل-قندهار، ترس و هراس مسافران همه چیز گویایی واقعیت تلخ سایه شوم طالبان است که به شکل تروریستی به یکباره همانند مور و ملخ به جاده میرزند میکشند، میبرند و می برند و اتش میزنند و انفجار میکنند و در اغلب موارد موفق به فرار میشوند.
به کمک وی به دیدار چند خانواده رفتیم که در این مسیر یا کسی را از دست داده بود ویا مالش را از کفش برده بودندکسانی را هم دیدم که برای همیشه ناقص شده بودند وبا توجه به اینکه چیزی زیادی برای از دست دادن هم نداشتند ولی میترسیدند و حاضر به مصاحبه نبودند.
آنها تاکیدمیکردند که ما مجبوریم در همین شهر زندگی کنیم و در همین مسیر رفت و آمد کنیم و معتقد بودند که اگر طالبان با توجه به علایم و نشانههای در مصاحبه حتی حدس هم بزند که ممکن است فلان شخص چنین گفت باشد از شرش در امان نخواهد ماند.
به دیدار خانوادهای میروم که در بدل پول هنگفتی موفق شده است فرزند شان را از طالبان پس بگیرند ولی عملا در روزگاشان چیزی باقی نمانده و عالمی قرض نیز روی دوش این خانواده آوار شده است.
او از دولت گله مند است و میگوید اگر این دولت قادر به تامین امنیت ما نیست دست کم ما را ازاد بگذارد که با شرایط و حکومت طالبان بسازیم ولی ما الان عملا بین دو انتخاب گیر مانده ایم به هر کدام رو بیآوریم دیگری برای ما سخت خواهد گرفت ولی با این وجود او به ارزشهای دموکراسی باور مند است و میگوید تازه چند سالی میشد که ما نفس میکشیدیم ولی با کشته شدن قومندان قیوم صفحه برگشت و ما در حقیقت در زیر ظلم طالبان بسان سالهای گذشته له میشویم.
مستاصل و در مانده بودم و چیزی خاص و مستندی به جز شماری اظهار نظر گیرم نیامده بود، عصر ان روز را در بازار قرباغ رفتم واز حسن تصادف عبدالحکیم را در بازار قرباغ در یکی از مسافر خانههای آنجا میبینم، او برادر جوانش را از دست داده است، ولی زمانی زیادی میگذرد! میترسد ولی احساس میکنم آب از سرش گذشته است، بااشک میگوید فقط دوسال میشد برادرم ازدواج کرده بود، میگوید از او فقط یک دختر باقی مانده است، خانمش همچنان بلا تکلیف است، بیشتر هم از این ناراحت است که برادرش بیگناه کشته شده است!
قصه او نیز عجیب است، میگوید گناه برادر من این بوده که به تنها موتر سوار شده است که به سمت روستا و قریه شان میرفته و اندکی موهایش از حد معمول بلند تر بوده و سیگار میکشیده است! ظاهرا طالبان مسلح راه را در مسیر گلکوه بر مسافران یک موتر که از یک قومندان جهادی بوده ولی حالا یک آدم عادی است سد میکند و بقیه مسافران موتر را رها میکند ولی “غدیر” برادر حکیم راهمراه با رضا که در گذشته محافظ این قومندان بوده و شجاعی را پیاده میکند و ساعاتی بعد به رگ بار میبندد.
قرباغ را با این قصه تلخ ترک میکنم علاوه برقصههای زیادی که حق نشر و پخش آن را ندارم !
ایستگاه موترهای قرباغ جایی است که برای سوژه یابی انتخاب میکنم، رانندگان این مسیر هم قصههای تلخی دارند ولی ترس و نگرانی عجیبی بر شهر و بر ذهن و ضمیر مردمان این شهر بخصوص رانندگان برون شهری مستولی است، با این وجود رانندگان صرفا با نام مستعار حاضر به گفتگو میشوند.
اسد رانندهای تونسی است که قبلا در لین(مسیر غزنی-قرباغ ) کار میکرده است ولی به دلیل خطرات ناشی از حملات کور طالبان این مسیر را رها کرده و در یکی از خطوط داخلی غزنی کار میکند، او شاهد رویدادهایی عجیبی بوده است، او هرچند با تاکید زیاد و عدم استفاده از ظبط صوت قصه غمناکی را روایت میکند.
او میگوید که شاهد انفجاری بوده است که در یک لحظه موتر مملوه از مسافران ملکی وافراد غیر مسلح روی هوا رفته و هیچ کدام جان سالم به در نبرده اند.
تلخترین روایت وی این است که میگوید در یکی از موارد مسافرانش را پیاده کرده و چند مرد و زن را گزینش کرده است وبا خود برده است ولی بعد از 45 دقیقه برگردانده است ولی ته کلامش از تجاوز جنسی سربازان تحت فرمان ملا کامران فرمانده طالبان در ولسوالی قرباغ حکایت دارد.
رانندهای دیگری نیز از چشم دیدهای خود میگوید و تاکید میکند که مجبوراند طالبان را راضی نگهدارند و همواره برای شان پول، روغن حیوانی، قروت و کشته میدهند تا مبادا در مسیر برای شان مشکلی خلق کنند.
وی همچنان میگوید که وقتی فرمانده طالبان تبدیل میشود مدتها با مشکلاتی مواجه شده و تا راه رابطه و تماس با آنها پیدا میکنند کار و کاسبی شان مختل میشود.
به سراغ راننده ای دیگری میروم که در همین مسیر رفت و آمد میکند، او مرا ا خطرات احتمالی اگاه میسازد و میگوید برایت خوب نخواهد شد اگر بیشتر در اینجا بمانی وبه گفت و شنود در مورد طالبان ادامه بدهی و درنهایت بعد از جلب اطمینان وی برایم در همین حد میگوید که همین الان هم تمام راههای مواصلاتی به مناطق هزاره نشین غزنی بسته است و ما فقط از یک مسیر میتوانیم رفت و آمد کنیم و طالبان هم در مورد راههای دیگر به ما هشدار داده است.
شنیدن بیش از این برایم سخت و سنگین تمام میشود و از طرفی هم خفقانی که در غزنی مشاهده میکنم مرا نیز مجاب میکند که بیش تر از این ممکن است جانم به خطر بیفتد و من که برای پوشش گزارشهای مربوط به جنایت طالبان در ولایت غزنی به این شهر سفر کرده ام به آنچه جمع آوری کرده ام بسنده میکنم و سراغ مسوولان دولتی و حکومتی میروم.
اظهار نظرهای مسوولان دولتی!
موفق نمیشوم که والی یا معاون والی را از نزدیک ملاقات کنم ولی محمدعلی احمدی معاون والی غزنی در جواب این سووال تلفنی ام که شما از آنچه در مسیرهای منتهی به هزارجات خبر دارید یاخیر میگوید: ما از آنچه دراین جا مسیرها بخصوص در مسیر غزنی-قرباغ میگذرد با خبر هستیم و بارها نگرانیها و دغدغههای مردم را به گوش مسوولان در مرکز نیز رسانده ایم ولی ظاهرا نیروهای امنیتی از تواناییهای لازم برای مهار حملات گروههای تروریستی طالبان برخوردار نیستند.
وی تاکید میکند که طالبان در ولسوالی قره باغ این ولایت به فرماندهی ملا کامران فعالیت دارند.
احمدی افزود، ملا کامران یکی از فرماندهان طالبان در ولسوالی قره باغ است و در منطقه شیر و برله این ولسوالی زندگی میکند و فعالیتهای تخریبی شانرا علیه نظامیان و غیرنظامیان انجام میدهد
وی میگوید حضور طالبان در ولسوالی قره باغ قابل تایید است و فعالیت طالبان براساس وضعیت جوی و سردی هوا تغییر میکند. اما طالبان در ولسوالی قره باغ بخصوص در مناطق گاو میشک، شیر وبرله ولسوالی قره باغ ولایت غزنی حضور گسترده دارند..
محمدعلی احمدی گفت، نیروهای امنیتی که برای تأمین امنیت ولسوالی قره باغ و شاهراههای قره باغ با مرکز مستقر شدهاند از توانایی و تجهیزات لازم برای مبارزه با طالبان برخوردار نیستند.
این در حالی است که پیش از این نمایندگان ولایت غزنی در پارلمان نیز طی اظهارات جداگانه ای از وضعیت موجود در غزنی ابراز نارضایتی کرده بودند..
این نمایندگان میگویند، شاهراه ولسوالی قره باغ ولایت غزنی شدیداً تحت نظارت و مدیریت گروه طالبان قرار دارد و تمام موترهای که از این شاهراه میگذرند مورد بررسی شدید طالبان قرار میگیرند.
عبدالقیوم سجادی، نماینده مردم غزنی در مجلس نمایندگان افغانستان درگفتگو با رسانهها گفته است که ، گروه طالبان بصورت آزادانه در ولسوالی قره باغ و شماری از مناطق ولایت غزنی گشت زنی میکنند..
سجادی افزود، طالبان تمام موترهای که از شاهراه ولسوالی قره باغ میگذرد را مورد بازرسی قرار داده و سرنشینان آنرا مورد آزار و اذیت قرار میدهند و حتی شماری از سرنشینان از سوی طالبان به قتل میرسند.
عبدالقیوم سجادی گفت، مقامهای امنیتی افغانستان همواره وعده دادهاند، امنیت ولسوالیهای ناامن غزنی را تأمین خواهند کرد اما تاهنوز هیچ اقدامی در این زمینه صورت نگرفته است و طالبان بصورت گسترده در ولسوالی قره باغ و شماری از مناطق ولایت غزنی حضور دارند.
با این وجود عارف رحمانی دیگر وکیل غزنی در یک تماس تلفنی به افق گفت که اراده لازم برای تامین امنیت از سوی مقامهای محلی در ولایت غزنی وجود ندارد و تا وقتی که مسوولان محلی مورد بازپرسی قرار نگرفته در وضعیت غزنی تغییری حاصل نخواهد شد.
ولسوای قره باغ یکی از ولسوالیهای بسیار ناامن و خطرناک ولایت غزنی به شمار میرود. این ولسوالی مرکز غزنی را با ولسوالیهای مالستان، جاغوری و اجرستان وصل میسازد.