عبدالله؛ سیاستمدار شاکی!

عبدالله عبدالله، رئیس اجرایی حکومت وحدت ملی، روزگار سختی دارد. او که زمانی بازیگری مهم در حوزه سیاست این سامان بود و می‌توانست با موج‌سازی‌های پوپولیستی خود، سروسامان سیاست این آب و خاک را دگرگون و زیرورو کند، اکنون به عنصری شدیدا منفعل در بازی‌های سیاسی تبدیل شده و جز با شکایت و انتقاد از اجرانشدن توافقنامه سیاسی شکل‌دهنده به حکومت توافقی وحدت ملی، حرف دیگری برای گفتن ندارد. دو روز پیش بود که رییس اجرایی حکومت وحدت ملی، بار دیگر از اجرانشدن موافقتنامه حکومت وحدت ملی انتقاد کرده و گفت: «انحصارگرایی و تجرید» راه حل مشکل مردم افغانستان نیست. او تأکید کرد اگر موافقتنامه سیاسی، اجرا می‌شد، امروز مشکلات مردم افغانستان به مراتب کمتر بود.

blank

عبدالله این موافقتنامه را «خواست و سبب نجات مردم افغانستان» خواند و گفت که حکومت باید هر لحظه در مقابل مردم پاسخگو باشد، و با معذرت خواستن و تشکر کردن، مشکلات مردم حل نمی‌شود.

آقای عبدالله در حالی «انحصارگرایی و تجرید» را راه حل مشکلات مردم افغانستان نمی‌داند، که خود بارها و بارها و در بدترین شکل ممکن، مرتکب این خطای بزرگ سیاسی شده است.

عبدالله به محض ورود به سپیدار، به یاران و برکشندگان سیاسی خود پشت کرد و آنان را از خود راند. او ناپختگی سیاسی خود را با همین رویکرد به اثبات رساند و حاضر نشد کسانی را که او را تا این موقعیت رسانده بودند، در کنار خود حفظ کند. این قمار، از هر جهت به زیان عبدالله تمام شد و موجب انزوای وی در میان مردم و همسنگران سیاسی ـ نظامی‌اش گشت.

در قضیه والی بلخ نیز عبدالله در کنار اشرف‌غنی ایستاد و با حمایت از برکناری عطامحمد نور از سمت ولایت بلخ، آخرین نیروهای مردمی بازمانده در صف حامیان و مدافعان خود را از دست داد.

خطای عبدالله در این بود که راه یافتن به سپیدار را منتهادرجه امکان رشد سیاسی خود برشمرد و گذشته و آینده سیاسی خویش را در ذیل حضور شیک در کاخ مجلل سپیدار قربانی کرد.

برای آقای عبدالله فرصت‌های فراخی وجود داشت که می‌توانست با بهره‌گیری از آن‌ها، راه خود را به سوی افق‌های فرادست سپهر سیاست باز کند. او پشتوانه میلیون‌ها رأی مردمی را در عقبه سیاسی خود داشت و به مدد همین حمایت‌های میلیونی مردمی بود که دوشادوش اشرف غنی پیش رفت و در قامت مهم‌ترین رقیب سیاسی و انتخاباتی او ظاهر شد. اما او با بسنده کردن به حضور سمبولیک در کاخ سپیدار و پوشیدن جامه‌های فاخر و آراستن ظاهر، آستینش را پر از مارهای سمی سیاسی کرد. عبدالله هم پل‌های پشت سرش را خراب کرد و هم راه آینده را به سمت بن‌بست بی‌فرجام کج کرد.

عبدالله در هر دو مرحله پیش و پس از انتخابات، نماد شد؛ او هم در روزگار دشوار صف‌آرایی‌های انتخاباتی به نماد «نه» گفتن به استبداد و توتالیتریزم تباری و فاشیزم سیاسی تبدیل شده بود، و هم پس از امضای توافقنامه سیاسی با اشرف غنی، نماد ناپختگی سیاسی شد. کارنامه عبدالله در دوران حکومت وحدت ملی نشان داد که او تا اینجا را نیز به کمک قدرت و قابلیت ذاتی سیاسی خود نیامده است، بلکه این مدیریت و مشاورت نخبگان دیگری بوده که دست او را گرفته و در میدان آکنده از ماین سیاست، راه برده و تا اینجای کار رسانده است.

اگر شَمّ و شعور سیاسی عبدالله بیدار و فعال می‌بود او باید به نیکی درمی‌یافت که نیازش به همرزمان سیاسی و انتخاباتی‌اش در روزگار استقرار در کاخ سپیدار، به مراتب بیشتر از نیاز او به آنان در هنگامه انتخابات است. این برای آن است که عبدالله هیچ جایگاه تعریف‌شده حقوقی و قانونی در ساختار نظام سیاسی کشور ندارد و صلاحیت سیاسی و اجرایی او به عنوان رییس اجرایی حکومت وحدت ملی نیز حتا از صلاحیت معین یک وزارتخانه نیز فروتر است.

آنچه در این سه سال و اندی سال عمر حکومت وحدت ملی، از آقای عبدالله تبارز یافته، واکنش‌های منفعلانه وی در برابر زیاده‌خواهی‌های انحصارگرایانه رقیب سیاسی‌اش، اشرف غنی، بوده است؛ نه کنش‌گری فعال و اثرگذاری که هم به تثبیت جایگاه خودش در ساختار حکومت کمک کند، و هم راه را بر «انحصار و تجریدی» ببندد که او اکنون از آن به رسانه‌های همگانی شکایت می‌برد.

شکایت از اشرف غنی و تیم نیرومند او در ارگ ریاست‌جمهوری، به ابلهانه‌ترین وجهی ترحم‌برانگیز است. در بازی‌های بی‌رحم سیاسی نباید انتظار داشت رقیب، از همه‌چیز به نفع خود بهره نبرد یا همه‌چیز را برای توسعه دامنه اقتدار خود به خدمت نگیرد. هر اقدام نامشروع و قانون‌شکنانه‌ای که از اشرف غنی برای انزوای عبدالله و سلب صلاحیت‌های پادرهوای وی سر زده باشد، مشروع است؛ زیرا همه این موارد، معطوف به تثبیت و توسعه قدرت است. در بازی قدرت نمی‌توان منتظر بروز رفتار اخلاقی از رقیب، یا رعایت قوانین بازی در چارچوب قانون اساسی یا دست‌کم موافقتنامه سیاسی بود. این مهم مخصوصا در حکومتی که مبنای قانونی ندارد، بیش از سایر زمینه‌ها قابل قبول است، چه رسد به اینکه قدرت را در ذات خود مورد تأمل قرار دهیم و آن را محصول پشت پا زدن به اصول و آیین‌های رفتار اخلاقی بدانیم.

پرواضح است که ما در پی ترغیب آقای عبدالله به رفتار غیراخلاقی در بازی‌های سیاسی نیستیم، اما او باید بسیار زودتر از این می‎‌دانست که کارش به «تجرید» توسط «انحصارگری» به نام غنی می‌کشد. فعلا اما این عبدالله است که چندان در موقعیتی متزلزل میخکوب شده که نه راه بازگشت به گذشته دارد و نه راه رفتن به سوی آینده.

مطالب مرتبط