آسیبهای الگوی مدیریت بحران در حکومت اشرفغنی
«آدم خوب است، ولی کمی بدگذاره است!» این جمله کوتاه منسوب به حامد کرزی؛ رییس جمهوری پیشین است که در توصیف اشرف غنی؛ رییس جمهوری کنونی گفته است. همین توصیف کوتاه میتواند همهچیز را توضیح دهد. اشرفغنی بیتردید برخلاف سلفاش، نشان داده است که با رقبا و منتقدان و مخالفان سیاسیاش، اهل رفق و مدارا و مماشات و به تعبیر آقای کرزی «گذاره» نیست.
به نظر میرسد او مصمم است تا حکومتی یکدست، متمرکز، قوی و با دامنهای گسترده از سلطه و اقتدار را به وجود آورد. برای این منظور، او نیازمند مهار و کنترل و سلطه بر کانونهای سنتی قدرت یا همان حکومتهای موازی است که وجود آنها از دیرباز تاکنون در افغانستان به یک سنت سیاسی پایدار و قدرتمند بدل شده است.
به همین دلیل، اگر از ائتلافهای مصلحتی فصل کوتاه انتخابات و زد و بندهای سیاسی برای کسب رأی صرف نظر کنیم، آقای غنی هیچگاه در برابر منتقدان و رقبایش که در ابتدا بسیاری از آنها متحد و مؤتلف او بودند، رفق و مدارا و گذشت و گذاره پیشه نکرده است.
او احمدضیا مسعود را که در زمان کارزارهای انتخابی در تیم متهم به قومگرایی غنی، از جمعیت بزرگ تاجیکها نمایندگی میکرد و به دلیل نسبت خونی و خانوادگی با احمدشاه مسعود؛ فرمانده فقید مجاهدین، از اعتبار و احترام شاخص و قابل توجهی در میان تاجیکتبارها برخوردار بود، به سادگی کنار گذاشت.
جنرال دوستم؛ از دیگر متحدان راهبردی آقای غنی در فصل انتخابات که به عنوان یک رهبر ازبکتبار، برای نخستینبار از سوی غنی، سمت معاونت اول ریاست جمهوری را اشغال کرده بود، سرنوشت بدتری پیدا کرد.
آقای غنی به عنوان یک تکنوکرات بازگشته از غرب که تا پیش از انتخابات به آقای دوستم به عنوان یک «جنگسالار» و «جنایتکار جنگی» نگاه میکرد، در فصل انتخابات اما با تحمیل یک عذرخواهی رسمی از جانب آقای دوستم به دلیل سوابق سیاه او در جریان جنگهای داخلی، سعی کرد، منتقدان معامله با چنین عنصری را توجیه کند؛ اما پس از پیروزی، روز به روز بر محدودیتهای دوستم افزوده شد تا آنکه در نهایت، در پی اتهامهای سنگین مبنی بر سوء رفتار جنسی دوستم و محافظانش با احمد ایشچی، او مجبور شد تن به تبعیدی خودخواسته بدهد و راهی ترکیه شود.
با عطامحمد نور، به دنبال ماهها متارکه و تنش و تخاصم، تلاش کرد از در معامله وارد شود؛ اما سرانجام نتوانست او را به این ترتیب، مهار کند و اکنون عزم خود را جزم کرده تا این قدرتمندترین مهره چالشآفرین مجاهدین را که به دلیل سلطه و قدرت بلامنازع و گستردهاش بر حوالی شمال کشور، به «امپراتور شمال» شهرت دارد، از راه انزوا و محدودسازی فعالیتهایش به تسلیم وادارد.
در همین رابطه، بر فعالیتهای ائتلاف نجات افغانستان که با حضور و محوریت آقایان نور، دوستم و محقق، بر ضد دولت، تشکیل شده، محدودیتهای سنگینی وضع کرده، اخیرا سرپرست وزارت معارف را که از مهرههای وابسته به آقای نور بود، برکنار کرد و در ادامه نیز در حرکتی تحقیرکننده، مانع از پرواز هواپیمای حامل آقای نور از مزار شریف به قندهار به هدف شرکت او در یک همایش مخالفان دولت شد.
نکته جالب توجه در این میان این است که آقای غنی، عبدالله عبدالله؛ رییس اجرایی که قدرت امروز خود را مرهون حمایتهای همهجانبه آقای نور میباشد را نیز در پروژه مهار والی بلخ، با خود همراه کرده است.
کرزی نیز که همانند دوستم و احمدضیا مسعود، سهم بزرگی در به قدرت رسیدن آقای غنی داشت، سرنوشتی مشابه پیدا کرد و اکنون با برگزاری جرگهها و گرد هماییهای بزرگ سیاسی، سعی میکند بار دیگر به دالانهای قدرت راه پیدا کند و به انحصارطلبی اقتدارگرایانه غنی پایان بدهد.
اینها نمونههایی از الگوی مدیریت بحران و تقلا برای گسترش دامنه قدرت دولت مرکزی از سوی اشرفغنی است؛ تلاشی که مبنا و محور آن، پایاندادن به اقتدار دولتهای موازی و تمرکز شدید قدرت به دست یک حلقه کوچک مسلط بر ارگ است.
اما این الگو دستکم آنچه تاکنون شاهد آن هستیم، نتوانسته آنگونه که باید به کاهش یا مهار بحران و افزایش سلطه و اقتدار دولت مرکزی، کمکی بکند. نشست اخیر قندهار و همسویی دو قطب سنتی قدرت در شمال و جنوب برای مهار اقتدارگرایی تمرکزگرای آقای غنی، نمونه بارز این امر است.
در حالی که کرزی همواره به صورت هوشمندانهای سعی میکرد تا مانع از شکلگیری نوعی همگرایی میان شمال- جنوب بر علیه دولت مرکزی شود، سیاستهای غنی اما تاکنون ناخواسته به این همگرایی کمک کرده و این خطری است که بیش از همیشه قدرت و بقای حکومت آقای غنی را تهدید میکند. اگرچه وحدت شمال- جنوب، کاملا تاکتیکی و موقتی است و هرگز انتظار نمیرود که بتواند به تقابل و دوگانگی سنتی این دو قطب قدرت در افغانستان پایان دهد.