ریکا؛ فرصتسازی یا فرصتسوزی؟
نشست همکاریهای اقتصادی منطقهای برای افغانستان که امروز در عشقآباد پایتخت ترکمنستان برگزار شد، اولینبار سال ۲۰۰۵ در کابل برگزار شد. اگر در کارنامه دستگاه دیپلماسی افغانستان ابتکاری ثبت شده باشد، یکی هم برگزاری و بنیانگذاری نشست ریکا است. این نشست به منظور ایجاد همگرایی منطقهای با محور اقتصاد ایجاد شد تا از این رهگذر، فرصتهایی برای رشد اقتصادی منطقهای و به دنبال آن همگرایی منطقهای به میان بیاید.
مبنای ایجاد و برگزاری نشست ریکا این تصور بود که آنچه مایه تشدید و تداوم جنگ افغانستان میشود، تضاد منافع قدرتهای جهانی و منطقهای است. بنابراین با ایجاد نوعی همگرایی اقتصادی معطوف به تأمین منافع کشورهای منطقه، از تضاد منافع قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بر سر افغانستان جلوگیری خواهد شد. گو این که افغانستان این ظرفیت را دارد که از میدان جنگ منافع، به محور تأمین منافع این قدرتها، بدون هزینههای سنگین و سرسامآور نظامی تبدیل شود.
در آن زمان که نشست ریکا در پایتختهای کشورهای منطقه برگزار میشد، شرایط جهانی و منطقهای به گونهای بود که جهان و همسایگان افغانستان به اجماع نانوشتهای در مورد افغانستان دست یابند. اما این وضعیت پس از تحولات ۲۰۱۴ و خروج نیروهای فرامنطقهای از کشور دگرگونه شد و گسستهای قدیمی منطقهای دیگرباره عود کرد.
به همین جهت نشست کنونی ریکا در فقدان همسویی، و در خلأ حس همگرایی منطقهای برگزار شده است. این امر میتواند عوامل متعددی داشته باشد، اما مهمترین عوامل آن، یکی انفعال کلی دستگاه دیپلماسی افغانستان، و دیگری یکجانبهگرایی کابل در سیاست خارجی خود، و سومین عامل تضاد و تقابل منافع غرب با منافع قدرتهای منطقهای است.
افزون بر انفعال حاکم بر دستگاه دیپلماسی و فقدان درک روشن و رهیافت مبتنی بر تحلیل عمیق و علمی روابط خارجی و رویدادهای دنیای امروز در مدیران و سکاندارن سیاست خارجی کشور، افغانستان در سیاست خارجی خود مشی یکجانبهگرایانهای را ادامه میدهد که از سال ۲۰۰۱ و با فروپاشی طالبان و حضور نیروهای چند ملیتی در کشور آغاز شده است. به واقع برخلاف حلقات پنجگانهای که در روزهای نخست ورود اشرف غنی به کاخ ریاستجمهوری در حوزه سیاست خارجی افغانستان تدوین و تبیین شد، افغانستان در سیاست خارجی خود همچنان تابع متغیرها و موازینی است که وابستگی آن به دنیای غرب برای آن تعیین میکند. در این مشی دیپلماتیک، آنچه به صورت طبیعی به حاشیه رانده میشود، قدرتهای منطقهای است. این برای آن است که در تحلیل کلان و نهایی انگیزشهای سیاسی و راهبردی حضور ناتو در افغانستان، یکی هم موضوع مهار قدرتهای در حال ظهوری مثل چین و روسیه در دستور کار قرار دارد. در حالی فرصت دادن به همگرایی منطقهای در خصوص افغانستان، نقض غرض شمرده میشود و در تعارض با اهداف راهبردی امریکا و ناتو از حضور در افغانستان قرار میگیرد.
گذشته از این ضعف نهادین و بنیادین دستگاه دیپلماسی افغانستان در مدیریت روابط و راهکارهای دیپلماتیک برای تعامل با دنیای پیرامون، عامل عمده دیگر در ناکامی و ناکامی نشست ریکا به شمار میرود. این مهم زمانی بهتر درک میشود که به ناتوانی دستگاه دیپلماسی کشور در بهرهبرداری از فرصتهای ایجادشده توسط دیگران توجه کنیم. در شانزده سال گذشته، فرصتهای فراوان و فرازمند جهانی برای افغانستان فراهم شد. از حضور ناتو در داخل خاک افغانستان گرفته تا بزرگترین کنفرانسهای بینالمللی که با موضوع افغانستان برگزار شد، هرکدام به مثابه فرصت ارجمندی برای جهش افغانستان از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب بود، اما کابل نتوانست از آنها به سود امنیت، اشتغال، توسعه و آبادانی کشور استفاده کند. بنابراین وقتی ما زمینه و ظرفیت استفاده از فرصتهایی که دیگران برای ما ایجاد کردهاند نمیتوانیم بهرهبرداری کنیم، چگونه میتوانیم دست به فرصتسازی بزنیم و سپس آن را در جهت ایجاد همگرایی منطقهای با محوریت منافع اقتصادی مدیریت کنیم؟
حقیقت این است که تا زمانی که دولت ما مبتلا به بیماری فساد سیاسی است، و امور کشور، به ویژه سکان سیاست خارجی کشور را به نااهلان رانتی واگذار میکند، افق فراروی فردا و امروزمان نیز همچنان تاریک و بیبهره از درخشش کمترین کورسوی امیدی خواهد بود.