پاکستان؛ بازی با کارت قدیمی
سفر جنرال قمر باجوا، رییس ستاد ارتش زمینی پاکستان به کابل و دیدار با محمداشرف غنی، رییسجمهوری و سایر مقامهای حکومتی، از رویدادهای مهم در روابط دو کشور افغانستان و پاکستان پس از تیرگیها و گسستهای سیاسی اخیر، شمرده میشود. اما آیا این سفر میتواند افق تازهای از تعامل و دادوستد مؤثر دیپلماتیک، و فضای عملگرایی متقابل در حوزه مبارزه با هراسافکنی ایجاد کند؟
این سفر در شرایطی انجام شد که روابط دیپلماتیک کابل ـ اسلامآباد بیش از هر زمانی تیره و بحرانی است. پاکستان در باور مردم و مقامات افغانستان به حمایت آشکار از تروریزم و گسیل عناصر تروریستی به کشور برای دامن به ناامنی متهم است. این اتهام به ویژه پس وقوع رویدادهای تروریستی در کشور بیشتر از گذشته مطرح میشود و در همین حد باقی میماند. دستگاه دیپلماسی افغانستان به علت ضعف و انفعال ساختاری، قادر به پیگیری ادعای حمایت اسلامآباد از تروریزم در مجامع و مراجع بینالمللی نیست، و به همین جهت، این ادعا حتا از سوی حامیان بینالمللی افغانستان و ائتلاف جهانی مبارزه با تروریزم جدی گرفته نمیشود.
با وجود این، موضعگیریها اخیر رییسجمهور غنی در قبال با پاکستان، به ویژه پس از اعلام استراتژی تازه امریکا، جدیتر و مستحکمتر از قبل شده و احساس میشود که او در پناه و پوشش راهبرد تازه امریکا جسارت بیشتری در بیان شفاف مواضع خود در برابر پاکستان بازیافته است. آقای غنی در نشسـت خبری اخیر خود با دبیر کل ناتو و وزیر دفاع امریکا از نشانههای خوبی سخن گفت که برای حل مسایل مورد اختلاف افغانستان و پاکستان به وجود آمده، اما به جزئیات آن اشاره نکرد. منابعی گفتهاند منظور رییسجمهور از نشانههای خوب برای حل اختلافات افغانستان و پاکستان تلاشهای هر دو طرف برای گفتگو است، اما پاکستان بیشتر از افغانستان برای از سرگیری مذاکرات دو جانبه، تمایل نشان داده است.
برپایه این تحلیل، سفر اخیر رییس ستاد ارتش زمینی پاکستان به کابل در امتداد همان تلاشها و نقطه آغاز رویارویی دیپلماتیک کابل ـ اسلامآباد بوده است.
اما پرسش این است که چه چیزی مایه تمایل اسلامآباد به بازگشایی باب گفتگو با کابل شده است؟ آیا کابل در موقعیتی قرار دارد که بتواند اسلامآباد را به التماس نسبت به خود وا دارد؟
دیپلماسی التماس، شاخصه دیپلماسی کشورهای آسیبدیده و بحرانزده و فرودست است، پاکستان اما همواره در موقعیت فرازدستی نسبت به افغانستان قرار داشته و «بایدها» و «نبایدهای» استراتژیک خود را بر افغانستان تحمیل کرده است. در حال حاضر اما آنچه مایه تغییر رَویه و رُویکرد اسلامآباد نسبت به کابل شده است، استراتژی تازه امریکا در قبال افغانستان و جنوب آسیا است. در این راهبرد، پاکستان جایگاه پیشین خود را در معادلات امریکا به ویژه در امر مبارزه با تروریزم، از دست داده و در موضع انزوا و انفعال قرار گرفته است. بنابراین سفر جنرال قمر باجوا، رییس ستاد ارتش زمینی پاکستان به کابل، رُویه و سُویه دیگر، یا نیمه پنهان دیپلماسی پاکستان برای برونرفت از انزوای منطقهای حاصل از استراتژی تازه امریکاست.
به همین دلیل است که ستایشهای رییسجمهور غنی از این سفر و خوشبینی افراطی او نسبت به «ایجاد فصل جدید همکاری پاکستان با افغانستان» نشانه ناپختگی سیاسی وی و برآمده از ظاهربینی و سطحیاندیشانهای است که ریشه در «دیپلماسی التماس کابل نسبت به اسلامآباد» دارد.
آقای غنی تصور میکند با یک دید و بازدید رسمی و لبخندهای دروغین دیپلماتیک و رسانهای پاکستانیها، افغانستان باغ و بهشت میشود و همهچیز سر جای مطلوب خود قرار میگیرد، اما پاکستانیها به این میاندیشند که چگونه میتوانند «تهدید انزوای سیاسی» خود را به «فرصت طلایی» بازگشت قدرتمندانه به میدان بازی تبدیل کنند.
آقای غنی باید به نیکی دریابد که اگر اختلاف افغانستان با پاکستان، استراتژیک است، وابستگی متقابل امریکا و پاکستان نیز استراتژیک است. به همین دلیل فشارهایی که استراتژی جدید امریکا بر پاکستان وارد کرده، بیش از آن که جدی باشد، شوخی است و کار را به جایی نمیرساند که پاکستان به عنوان بزرگترین جاده صاف کن امریکا در منطقه، به دامن روسیه بغلتد و امریکا را با راهبردهای حیاتیاش در منطقه به حال خود رها کند.
حقیقت این است که هم امریکا به همکاری بدون قید و شرط پاکستان در منطقه نیاز دارد و هم پاکستان دریافت کمکهای هنگفت مالی به عنوان پاداش خوشرقصیها و مرهمی بر زخم بحران اقتصاد ورشکستهاش. بنابراین استراتژی تازه امریکا و بازستانی جایگاه قرب پاکستان از اسلامآباد، به همان اندازه شوخی است که اصل نبرد با تروریزم برساخته و مصنوعی.