مبارزه با تروریزم ابزاری از «بها» تا «بهانه»!
شانزده سال پیش برجهای دوگانه مرکز تجارت جهانی، مورد حمله تروریستی قرار گرفت. عامل این حمله مرگبار که در آن بیش از سه هزار انسان بیگناه به قتل رسید، القاعده به رهبری اسامه بن لادن معرفی شد.
با چشمپوشی از پیچیدگیهای عملیاتی این حمله و پرسشهای فراوان و کارشناسانهای که همچنان بیپاسخ مانده اند، این حمله هولناک تروریستی همانند دینامیکی عمل کرد که تاریخ معاصر جهان را به قبل و بعد از خویش تقسیم کرد. به واقع یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ مبدأ تاریخ سیاسی ـ امنیتی دنیای جدید است که با توسعه روزافزون و مهارناپذیر خون و خشونت درآمیخته و گره خورده است.
در آن زمان در فاصله بسیار کوتاه پس از حمله هواپیماهای ربودهشده به برجهای تجارت جهانی، پنتاگون و پنسیلوانیا، جرج دبلیو بوش، رییسجمهور وقت امریکا، صریح و سریع گفت: جهان یا با ماست یا علیه ما!
این سخن امریکا را در موقعیت قربانی مظلومی قرار داد که حق دارد برای انتقام از دشمنان خود، مظالم بیشماری را در پوشش مبارزه با تروریزم، توسعه بخشد.
در آن زمان حمله به افغانستان به بهانه استنکاف طالبان از سپردن بن لادن به امریکا به عنوان عامل سازماندهیکننده حملات یازدهم سپتامبر، امریکا را در باور همگان مردم افغانستان، در جایگاه فرشته نجات قرار داده بود.
باز هم با چشمپوشی از نقش مستقیم امریکا در زایش و پیدایش و پیشروی طالبان، این گروه با مردم این سامان کاری کرد که حملات B52 امریکا حکم منجی مردم ستمکشیده این سرزمین را یافته بود، و همه تصور میکردند با استقرار نیروهای امریکا و دولت مستقر مورد حمایت این ابرقدرت بلامنازع جهان، کار نابهسامان این کشور سامان میگیرد و گرههای ناگشودنی آن با انگشتان اعجازگر دولت و ملت امریکا گشوده میشوند!
اما اینگونه نشد. امارت اسلامی طالبان فرو پاشید، پایگاههای القاعده برچیده شد، انتخاباتهای پارلمانی و ریاستجمهوری برگزار گردید و سالها پس از آن اسامه بن لادن در مخفیگاه خود در ابیتآباد پاکستان به قتل رسید، اما نه تنها هیچ گرهی از کار این مردم گشوده نشد، بلکه گرههای بزرگتر و ناگشودنیتری بر گرههای کور قبلی افزوده شد.
کسانی این وضعیت را معلول و سمحصول سیاست دوگانه دولتهایی مثل پاکستان در قبال مبارزه با تروریزم میدانند است، اما مگر میشود پاکستان را کشوری جدا از امریکا در نظر آورد؟ پاکستان سالانه میلیونها دالر پاداش مبارزه با تروریزم از امریکا دریافت میکند. آیا امریکا نمیتواند به حمایتهای مالی و سیاسی خود از پاکستانی که در کار مبارزه با تروریزم دوگانهرفتاری دروغگویانه میکند، خاتمه دهد؟
عین همین پرسش در مورد کشورهای عربی حوزه خلیج فارس هم مطرح است؛ اعرابی که از یک طرف بر طبل مبارزه با تروریزم میکوبند، و از طرف دیگر گروههای تروریستی بدتر از طالبان و القاعده را مورد حمایت مالی و سیاسی هنگفت خود قرار میدهند.
حقیقت این است که مبارزه شانزده ساله با تروریزم در افغانستان و عراق، به توسعه و تقویت این پدیده منتهی شده و از قضا سرکنگبین، صفرا فزوده است.
این وضعیت، تردیدهایی بسیار جدی در مورد صداقت مدعیان و منادیان مبارزه با تروریزم ایجاد کرده و تروریزم را در باور مردمان قربانی این پدیده شوم و شیطانی، به مثابه ابزاری برای توسعه هژمونی و سلطه سیاسی ـ امنیتی نظامهای برتر بینالمللی بر بخشهای بیشتری از جهان تبدیل کرده است.
به بیان دیگر، توسعه و تقویت تروریزم با ظهور جریانهای تروریستی مدهش و ویرانگری مثل داعش، در کنار بررسی کارنامه ائتلاف جهانی مبارزه با تروریزم، این تردید را به میان آورده است که حادثه یازدهم سپتامبر، بیش از آن که معلول عملیات تروریستی خارجی القاعده بوده باشد، توطئه داخلی دولت امریکا برای هموارسازی راه حضور خود در خاورمیانه بوده است.
بدون شک، امریکا و همپیمانانش در ناتو میتواند این پدیده را مهار و نابود کند، اما مهم منافعی است که از رهگذر مبارزه با تروریزم دنبال میشود. پرسش این است که اگر به بهانه مبارزه با تروریزم، راهبردهای بازدارنده از ظهور قدرتهایی همانند روسیه، چین، هند و ایران در بازیهای نظام بینالملل، به خوبی و راحتی اجرا و عملیاتی شود، نمیارزد که از آن به مثابه ابزاری کاربردی و راهبردی استفاده شود؟