جنگ «استقلال» با سلاح «وابستگی»!
روز استقلال، مناسبت ملی مشترک میان اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان است. این روز در افغانستان بیست و هشتم اسد است که در ۹۸ سال گذشته ـ از سال ۱۹۱۹ میلادی و پس از کسب استقلال از انگلیس توسط امانالله خان ـ به گونههای مختلفی تجلیل میشود. اگرچه اکنون تجلیل از این روز در کشور ما در حد گذاشتن دستهگلی در پای منار آزادی در محوطه وزارت دفاع تقلیل یافته است. پیشتر اما از روز استقلال با شکوه خاصی بزرگداشت میشد، اما به دنبال حمله طالبان بر مراسم جشن پیروزی مجاهدین در سال ۲۰۰۸، حامد کرزی، رییسجمهور پیشین، آن را در حد مراسمی تشریفاتی و دور از دیدرس مردم و مقامات کشوری و لشکری، در فضایی کاملا بسته و به دور از شائبه حمله احتمالی مخالفان فروکاست داد.
اقدام آقای کرزی مبنی بر بریدن از طول و عرض این مراسم ملی، به گونهای بازتاب این باور است که تجلیل از استقلال، مقولهای مربوط به عهد امانالله خان و فاقد معنا و مصداق بیرونی اقناعی در عصر جهانیشدن و در سایه نیروهای بیگانه است. با توجه به تعریف لغوی و پیشینه تاریخی استقلال نیز، این واژه که بازتاب حاکمیت ملی در بعد روابط خارجی دولت هاست، پس از جنگ جهانی دوم توسط جریانهای فکری ـ مبارزاتی، بیشتر در برابر «استعمار» مطرح شد و غالب کشورهای آسیایی ـ آفریقایی و آمریکای لاتین که طعم تلخ سلطه استعماری را چشیده بودند، خواستار رهایی از یوغ قدرتهای خارجی شدند. (استقلال در پیوند با نظام دموکراتیک، رجبعلی مزروعی).
همچنان که از تعریف فوق برمیآید استقلال، مفهومی ملی است و عمدتا در روابط و سیاست خارجی کشورها در برابر واحدهای ملی دیگر شکل میگیرد و محصول و معلول ایستادگی ملتها در مقابل استعمار است، در حالی که آزادی، امری فردی و معطوف به آزادیهای سیاسی ـ اجتماعی افراد در برابر نظام حاکم تلقی میشود.
با توجه به تحول مفهوم امنیت بینالملل در عصر جهانیشدن و شکسته شدن مرزهای دولت ـ ملتها، سخن گفتن از استقلال به معنی وستفالی آن نشانه دورافتادگی از تطورات بنیادین در حوزههای مفاهیم و مقولات سیاسی است. به واقع درهمتنیدگی دنیای امروز و درهمتافتگی حوزههای منافع ملی و بههمبافتگی روابط و مناسبات سیاسی، مایه سیالیت و شناوری مفاهیم و منافع سیاسی شده و بسیاری از ارزشهای سیاسی و نیز نوع تسلط بر دیگران یا دیگریسازی در دنیای دیپلماسی را از بیخ و بن دگرگون کرده است. اما با این حال، این درهمتنیدگی سیال و شناور، به مفهوم از میانرفتن کامل «حاکمیت ملی» نیست. آنچه در این مفهوم، مورد نظر است برخورداری ملت از اعمال اراده خود در امور مربوط به سرنوشت خود است که بایستی به دور از نفوذ و نقشآفرینی بیگانگان یا حتا حکومت خودی صورت ببندد.
بحث از استقلال امروزی افغانستان نیز بیشترینه از همین منظر مورد نظر است و نیز از این جهت که برایند مبارزات استقلالطلبانه مردم ما چه چیزی بوده است؟
تردیدی وجود ندارد که مردم ما مانند هر ملت آزاده دیگر جهان، در راه رسیدن به استقلال، با همه هستی و حیات خود به مبارزه برخاستند. پدران و پیشینیان ما برای استقلال به مثابه یک ارزش گرامی ملی، احترام فوقالعادهای قایل بودند و در این راه، از تمام توان خود هزینه میکردند.
اما آن مبارزات خونین و ماندگار در تاریخ، هرگز منتهی به آن چشمانداز روشن و درخشانی نشد که بتواند دیه ناچیزی برای خونهای ریختهشده در راه استقلالطلبی مردمان این دیار باشد.
فروگذاری مفهوم استقلال در فروبستگیهای سیاسی قرون گذشته با استناد به تحول مفاهیم و مقولات سیاسی در عصر جهانیشدن، هرگز آن چیزی نیست که ذهن نقاد و پرسشگر و ملیاندیش نسل امروز ما را مجاب و منقاد کند، همچنین فروکاست مفهوم استقلال توسط رییسجمهور پیشین افغانستان به گلگذاری بر مزار استقلال در فضای بسته و به شدت امنیتی وزارت دفاع، و واگذاری آن به عصر امانالله خان، توجیه خوبی برای وضعیت جاری در کشور نیست. به بیان دیگر این موارد نمیتوانند مستمسکی قناعتبخش برای پذیرش دگردیسیهای معکوس و مغایر با آرمانهای ملی مبارزان استقلالطلب در یک صد گذشته باشد. ما به شکل غریبی دچار خودفریبی شدهایم و به همین جهت سعی میکنیم ناتوانیها و ناکارآمدیهای ملی خود را حمل بر همسویی با اقضائات عصر خود کنیم. بلکه نابرخورداری ما از استقلال، بیش از آن که متأثر از شرایط جدید جهانی و قرارگیری در عصر جهانیشدن باشد، نتیجه فقدان روحیه ملی در زمامداران و سکانداران دستگاه سیاسی و سیاست خارجی مان است که در فرصتی دیگر بدان پرداخته خواهد شد.
حقیقت این است که ما برای رهایی از سلطه یک قدرت، به دام سلطه قدرتهای دیگر افتادیم و این به آن معنی است که ما با پذیرش یک سلطه تازه، به جنگ سلطه کهنه رفتیم.
کشور ما اگرچه تاریخی پرشکوه از مبارزات استقلالطلبانه دارد، اما طنز تلخ استقلالطلبی ما در آن است که ما جنگ برای استقلال را هم با «سلاح وابستگی» به پیش بردیم. زندهترین نمونه این گونه استقلالطلبی، جهاد چهارده ساله افغانستان در سایه حمایتهای امریکا و غرب است. کشوری که سراسر تاریخ آن مشحون و مملو از مداخلات قدرتهای بیگانه است و شاهان و سلاطین آن همواره با اعطا و سلب حمایت قدرتهای رقیب خارجی، عروج و نزول میکردند را چگونه میتوان کشوری مستقل به حساب آورد؟
راه استقلال، مستقل از وابستگی است و ما امروز گوی وابستگی به همه جهان را از وابستهترین کشورهای تاریخ جهان ربودهایم!