نگاهی به تجدد و توسعه آمرانه و ناهماهنگی ادارات محلی با ادارات مرکزی

پس از پایان جنگ های سی ساله مذهبی اروپا وبرگزاری کنفرانس صلح وستفالی پایه دولت های مدرن یا به عبارت بهتر مفهوم دولت ـملت پی ریزی شد و در مسیر تکاملی این روند توسعه وگسترش مفهوم حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش در اروپای امروزی ,نهاد دولت از نهاد دین کاملا جداگشت .

نویسنده مقاله٬حمید تبرزن از مسکو
نویسنده مقاله٬حمید تبرزن از مسکو

اما بطور خلاصه می توان نسبت نهاد مذهب بالاخص مذهب مسیحیت با نهاد حکومت( دولت)را چنین یاد آوری کرد.

با گسترش مسیحیت وقدرت گرفتن جوامع ودسته های مسیحیان در امپراطوریی روم امپراطور کنستانتین مسیحیت را به رسمیت شناخت وحقوق پیروان این دین مورد حمایت قرار گرفت و کلیسا با هویت مستقل که دارای هویت دینی و امنیت اجتماعی و رسمیت قانونی داشت ,شناخته می شد.

سپس این رابطه مستقل از هم بودن نهاد کلیسا ونهاد امپراطوری ٬ به رابطه ی همکاری کلیسا با دولت تبدیل گردید و امپراطوری روم با تکیه بر حمایت های کلیسا اقتدارت حکومتی و دولتی خود را حفظ وگسترده می کرد.چون از قرن ششم میلادی امپراطوران ریاست کلیسا را برعهده گرفتند و با افول حکومت روم در اثر حملات اقوام جرمن و امپراطوران ایران و با ظهور اعراب مسلمان در جوار مرزهای امپراطوری روم شرقی (بیزانس) و ورود ترکان مسلمان به عرصه تاخت وتاز و اضمحلال درونی باسقوط بیزانس توسط سطان محمد فاتح عثمانی امپراطوری روم فرومی پاشد و قدرت دنیوی کلیسا بدون متولی وصاحب می گردد و بعداز این مرحله کلیسا خود متولی امور دنیوی می شود وبا دخالت مستقیم در اداره جامعه سعی بر ایجاد یک ساختار اداری دارد.

با شروع جنگهای سی ساله درخاک امپراطوری روم مقدس (۱۶۱۸تا ۱۶۴۸ میلادی )وتاثیرات رنسانس بر افکار مردم اروپا که از قرن شانزدهم آغاز گردیده بود کلیسا قدم به قدم از صحنه اداره ی جامعه به عنوان یک حاکم به عقب رانده می شد تا آنجا که در اواخر قرن هفدهم میلادی از سرزمین آلمان تا انگلستان قدرت دنیوی وابزار حکومت کلیسا سلب گردید و با فروکش کردن تعصبات مذهبی در قرن هفدهم اگرچه موجودیت های مذهبی ملی در اروپا وجود داشت اما با انقلاب کبیر فرانسه در قرن ۱۸دخالت کلیسا در امور سیاسی حکومتی ودولتی پایان یافت ومذهب از سیاست باز ماند .

با حمله ناپلون به روسیه وتسخیر شهر مسکو و آشنایی مردم واشراف روسیه با مفاهیم انقلاب فرانسه روند تفکیک دین از سیاست در روسیه رقم خورد و در آن سوی کره زمین مردمان کشور تازه تاسیس ایالات متحده آمریکا با درک صحیح از رون تحولات ۳۰۰ ساله اروپا متفقن برجدایی دین از سایست تاکید کردند و ازادی مذهبی را به رسمیت شناختند ودر قانون اساسی نو پای خود بر این مهم مهر تایید زدند.

بدین سان بود که دولت های مدرن که با مفهوم دولت ملت خلق شدند در کشور های صنعتی توسعه یافتند و اندیشمندان و جامعه شناسان این روند را مدرنیته می نامند .

پس از پیمان وستفالی با تصرف اراضی آلمان در اطراف رود راین توسط لوی ۱۴ پادشاه فرانسه، زمانی که اتریش ومتحده ان آلمانی اش در حال جنگ با ترکان عثمانی بودند دشمنی دیرینه آلمان وفرانسه را ایجاد کرد و این رویداد یکی از دلایل عمده شروع دو جنگ جهانی گردید.

با پایان جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد و نظام دو قطبی عملن نیروهای مذهبی از جمله مسلمان دریک حالت سکون و ایستایی قرار گرفتند که با استقلال پاکستان از هندوستان جنگ های اعراب واسرایل واعلام موجودیت اسرایل ،معاهده کمپ دیوید ، وقوع انقلاب اسلامی درایران خروج نیروهای ارتش سرخ شوروی از کشور افغانستان نوعی وشکلی نوین از ظهور دین در اداره جامعه وتاثیر گذاریش در جهان ،به ویژه در منطقه خاور میانه را شاهد هستیم که با تاسیس سه جمهوری اسلامی پاکستان٬افغانستان وایران٬شروع جنگ ایران وعراق ،حمله عراق به کویت ،حمله القاعده به خاک امریکا که منجر به ورود نیروهای نظامی امریکا و متحدانش به کشورهای عراق و افغانستان شد وبا حمایت بین المللی گسترده دولتهای نوین برابر استانداردهای جهانی شکل گرفت.

اما هنوز این دولتها برای تامین امنیت در سرتاسر قلمرو خود دچار مشکل هستند. گروه های مسلح که با اتکا بر سلاح سعی در ترویج ایدیولوژی وتحکیم مبانی سیاسی خود را دارند وعمومن خود را مبلغ واقعی دین اسلام می دانند، از معضلات عمده این دو کشور می باشد.

اما این مشکل فقط در عراق و افغانستان نیست یمن٬ سوریه ٬لیبی وتا حدودی پاکستان و مصر دچار این وضعیت هستند وبا مشکلات امنیتی حاد مواجه اند. و عمده دلایل ناامنی در این کشورها مربوط به نحوه شکل گیری دولتها است وجنبه نرم افراری دارد.

بنا براین صرفن دولتی شکل بکیرد واز نظر ساختاری دارای کارمند و قوای مسلح باشد و تامین مالی شود حتمن و قطعن قدرت استقرار امنیت وقانون را نخواهد داشت نمونه بارز آن دولت های سوریه ٬ افغانستان٬عراق٬ یمن،لیبی و مصر هستند که اردو و نیروهای نظامی آنها قدرت مواجه شدن ومحو نیروهای مسلح غیر قانونی رادارند اما طریق و چگونگی شناسایی وتشخیص ریشه های ظهور و شکل گیری گروهای مسلح غیر قانونی را دولت مردان وسیاست پیشه گان این دولت ها نمی دانند.

چرا که تشخیص بیماری ناامنی و درمان این بیماری مزمن یک امر نرم افزاری است و به فکر واندیشه و نظام تربیتی وپرورشی وآموزشی برمی گردد نظام تربیتی که مبانی آن راباید در اعماق افکار و باورهای مردمان یک کشور جست.

باید در اوج بیان احساسات مردمان در هنگام غم وشادی یافت. هدف این نوشتار نشان دادن روند شکل گیری یک دولت مقتدر است که ریشه در تاریخ ،تجربه تاریخی و حافظه تاریخی یک ملت دارد.

به یاد داشته باشیم منشاقدرت وتغییر در جامعه مردم هستند وبا اتحاد خود می توانند این قدرت را اعمال کنند اما سوالی پیش می آید ، چگونه مردم متحد شوند؟

از نظر لغوی وحد به معنای یکان( یگان)ریشه واژه اتحاد است وازمعانی عمیقی برخوردار است که مختصرن می توان گفت برای رسیدن به وحدت ، باید فهم ودرک دیگر انسان ها را بیاموزیم درواقعه طریق وحدت طریق تقویت ادراکات و احساسات آدمی است به نحوی که توان درک و فهم دیکر انسان ها را داشته باشیم این مهم نیز یک امر آموزشی تربیتی وپرورشی است که اگر دولتی توان اجرای این مهم را نداشته باشد در برقراری اقتدار حکومتی ناتوان خواهد بود.

اگر ساختار دولتی و حکومتی نتواند این شبکه آموزشی را به آموزش رسمی وآموزش غیر رسمی تقسیم کند و به فکر توسعه آن نباشد توان اداره جامعه را نخواهد داشت اکنون این سوالات مطرح می شود:

ابزار آموزشی وتربیتی دولت چیست؟

محتوای موضوعات آموزش دولتی چیست؟

بین آموزش واداره جامعه و سازماندهی ادارات دولتی وحکومتی وهماهنگی مردم با ساختار های دولتی چه رابطه ای برقرار است؟

اگر دولتی نتواند نظامی آموزشی وتربیتی صحیح و مناسب برقرار کند چه عوارضی ومشکلاتی به وجود خواهد آمد؟

نسبت آزادی بیان و نهاد آموزش دولتی وجریان آزاد اطلاعات چگونه است؟

در قسمت دوم مقاله به بررسی این سوالات وپاسخ آن پرداخته می شود .

نویسنده:حمید تبرزن از مسکو

                                                

مطالب مرتبط